عنایت مادر و زیارت پسر
قطار ساعت 3 بعد از ظهر حرکت می کرد اما من که مدت ها بود منتظر چنین لحظاتی بودم اضطراب شدیدی داشتم صدای ضربان قلبم امانم را بریده بود، 2 ساعت بیشتر سر کلاس نموندم برگشتم خونه
تقریبا همه کارهامو انجام داده بودم ولی نمیدونم چرا آرامش نداشتم،قرار بود با همسرم فاطمه( دختر بزرگم ) رو از مدرسه و ریحانه( دختر کوچیکم) رو از مهد زودتر برداریم .
می ترسیدم دیر برسم راه آهن، البته من عادت داشتم معمولا که با همسرم جایی میرفتم دیر تر از همه میرسیدم اما اینبار دوست نداشتم بعد از دوسال ، دیر برسم. همسرم حالت های منو فهمیده بود حال اون بهتر از من نبود …..
ساعت 11 ناهارمو حاضر کردم بعد ناهار و نماز سریع راه افتادیم جزء اولین کسایی بودیم که رسیده بودیم راه آهن حس عجیبی داشتم، باورم نمیشد در کمتر از یک هفته بدون هماهنگی های قبلی کار سفرمون جور بشه اونم چی؟!
شب شهادت مادر سادات ، زیارت امام رئوف…
اما:
ز بحر پر کرمش کی عجب روا باشد
دلم ز درد نگفته، از او دوا باشد
آخه چند وقتی بود که میخواستم بلیط بگیرم برای نیمه اردیبهشت ، بریم پا بوس آقا اما نمی شد آخرین بار که کنسل شد دلم خیلی گرفت بغض گلومو گرفت.
توی سامانه وبلاگ مدارس مطلب می خوندم که از امام هادی نقل شده بود که حضرت سفارش کرده بود برای رفع حوائج زیارت امام رضا رو بجا بیارن، نماز بخونن و توی قنوت حاجتشو بخواد( حدیث بسیار مفصل است) دلم بیشتر گرفت به آقا گفتم حالا که حاجت من زیارت شماست کجا برم …
_با دل شکسته رفتم درِ خونه حضرت زهرا علیها السلام ( با همون ذکر مخصوصی که هر وقت گیر میکنم میگم)
باز عنایتی کرد و دستی به سر ما کشید، محبت مادرونش شامل حالم شد_
فرداش که از کلاس برگشتم بهم زنگ زدن گفتن که روز قبل از شهادت بی بی دو عالم کاروان حوزه، که داره میره مشهد جای خالی داره اونقدر خوشحال شدم که قبل از اطلاع به همسرم جواب مثبت دادم…
… حرکت قطار شوق وصال را در وجودم دو چندان کرده به فاطمه و ریحانه که نگاه میکنم واژه انتظار در نگاهشون معنا میشه چه حس شیرینیست “عنایت مادر و زیارت پسر”
5اردیبهشت 91