دلم برای امام خمینی تنگ شده...
می خواست بخوابد …
اما چشمانش را به زحمت باز نگه می داشت …
نگاهش را دوخته بود به تلویزیون،
-تلویزیون حوادث انقلاب 57 رو نشون میداد
حال و هوای مردم توی بهمن و در روز ورود تاریخی حضرت امام-
یک لحظه فکر کردم با چشمان باز خوابش برده…
صداش کردم :
ریحانه …ریحانه خوابیدی!؟
با همان لحن کودکانه اش ،آهسته جوابم رو داد:
نه، مگه نمی بینی دارم خمینی رو نگاه می کنم.آخه من…
همین جا بود که فاطمه، (خواهر بزرگتر ریحانه، که 8 سال بیشتر نداشت) گفت:
خمینی نه، امام خمینی
ریحانه: باشه آجی ، امام خمینی رو نگاه میکنم. آخه مامانی من خیلی دوسش دارم
فاطمه :ریحانه جون منم امام رو خیلی دوست دارم آخه خیلی مرد خوب و مهربونی بود. اون مردم رو از دست شاه نجات داد.
مادر: دخترای گلم امام خمینی هم، همه ی بچه ها رو دوست داشت..
همین زمان بود که تلویزیون لحظه ارتحال امام و تصاویر ودای مردم با ایشون رو نشون داد.
غم بزرگی روی چهره ی فاطمه و ریحانه نشست
ریحانه که بلورهای اشکش بی اختیار از چشمش میریخت گفت:
دلم داره می سوزه، دلم براش تنگ شده آخه می خواستم ببینمش…..
-دیگه گریه امونش نداد که حرفش رو تموم کنه-
فاطمه سعی کرد بغضش رو فرو ببره
با نگاه معصومش یه نگاهی به ریحانه کرد و با صدای لرزان گفت:
آجی جون ناراحت نباش ،…. اگه امام خمینی رفته پیش خدا ولی …آقای خامنه ای هست
( یاد خرداد68 افتاده بودم
آخه 8 سال بیشتر نداشتم که امام از دنیا رفته بود… روز های سخت و تلخی برام بود)
اشکهامو پاک کردم
با صدای بریده بریده گفتم: ریحانه جون …آجی راست میگه…. ما که امام خامنه …رو داریم تازه حالا که امام رو اینقدر دوست داریم می تونیم براش یه صلوات بدیم
عطر صلوات فضای خونه رو پرکرد
ریحانه که هنوز بغض توی صداش بود گفت:
منو پیش آقا خامنه ای می بری؟
دخترامو بغل کردم و بوسیدم و قول دادم که هر وقت قسمت شد ببرمشون دیدن آقا
به چند ثانیه نرسید که دیدم ریحانه توی بغلم خوابش برد ولی هنوز اشکهاش روی صورتش میدرخشید
فاطمه بوسش کرد و گفت: آجی قربون اشکات بشه …
بعد نگاهی به من کرد و گفت: مامان میشه ما رو مرقد امام هم ببری ؟
و من با تمام وجودم به او قول دادم…
بعد از اینکه ریحانه رو روی تخته خوابش گذاشتم مشغول کارهام شدم ولی تمام ذهنم درگیر بود
با خودم میگفتم اگه قرار باشه خدا دلی رو ولایت پذیر کنه، دیگه به سن و سالش کاری نداره
دعا می کردم که ولایت پذیری همیشه در دلها و عملشون بارز باشه
خدایا ” هرچه می خواهی بگیر اما ولایت را نگیر”