سرو

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

بانوی صبر

17 خرداد 1391 توسط صداقتی

نیمه ماه رجب یاد آور شیر زن کربلاست، همان بانویی که اسوه ی استقامت و صبر بود…

عمه سادات، ای بانوی صبر، ای عقیله ی بنی هاشم!
تو را ام المصایب خوانند نه از آن جهت که غبار فراق در کربلا بر چهره ات هویداست، نه…
بلکه سینه ات گواه رنج هایی است که بر آل الله گذشته
زخم های نشسته بر قلب داغدیده ات از کلام “ما رایت الا جمیلا" ی تو خجل شد…
کاخ پوشالین یزیدیان از خطبه ی حیدر گونه ات لرزان است
در امتداد نگاهت خدا بود 
سرو راست قامتی را از تو آموخت
تو… ترجمان ندای “من کنت مولاه فهذا علی مولاه” ی پیامبر خاتمی
تو…فریاد مظلومیت بانوی آب و آینه ای
تو… جلوه ی اقتدار حیدری
تو…غربت حسن را تفسیری
تو… قیام حسین را بقائی
نامت را که میبرم…
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا…
فرقی نمی کند محرم باشد یا رجب…

بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا…

 2 نظر

اولین و آخرین را سرور است...

15 خرداد 1391 توسط صداقتی

عاشقان دهر بیمار علی ع

غیر زهرا کیست غمخوار علی ع


اولین و آخرین را سرور است

خلقت آدم گرفتار علی ع

 1 نظر

حبّ علی علیه السلام

15 خرداد 1391 توسط صداقتی

نوشته ست بروی در فردوس به خط ازلی
شرط وارد شدن جنت اعلاست علی

این سخن هست بشارت به شیعه ز نبی
که بود قاسم دوزخ و بهشت حبّ علی

آن که گیسوی بلندش سایبان حوری است
آن که از چشمان پر اشکش ملک شیدایی است

آن که در زایشگه کعبه به دنیا پا نهاد
آن کسی را که خدا نام علی او را نهاد

آن که صاحب گشته بر اوصاف ربّ کردگار
” لا فتی الاّ علی لا سیف الاّ ذوالفقار”

مادر گیتی چنین مردی نزاده غیر او
پس صفا ده روح و جان را هر زمان با ذکر او

سینه محرم دار بر نامش که حق مطلق است
غیر عشقش در دلت نَبوَد که عشق مطلق است

هر که عشق حیدر اندر سینه دارد خوش بوَد
آن محب واقعی کی در جهنم پا نهد

پس چه باشد غصه ی شیعه به روز رستخیز
در همان روزی که دیگر نیست هسچ راه گریز

قاسم و میزان به روز حشر مولانا علی ست
دستگیر شیعیان در محشر کبری علی ست

دل چه خوش باشد که مولا دست گیرد از همه
پس دمادم ده قسم او را به جان فاطمه

تو که زنجیر محبت بسته ای بر پای دل
می کشانی تا ابد دل را به شیدایی دل

از کمند ابروانت یک اشارت کافی است
“مریم” دلخسته را تنها شفاعت کافی است

 2 نظر

ممد نبودی ببینی...

03 خرداد 1391 توسط صداقتی

“ممد نبودی ببینی…”
نغمه آشنایی با صدای غلام کویتی پور که سالهاست در ایام فتح خرمشهر شنیده می شود
اما واقعیتش این است که شهدا زنده اند و “عند ربهم یرزقونند” یعنی محمد جهان آرا و همه شهدا حاضر و ناظر فتح خرمشهر بوده اند
پس می توان گفت:
ممد بودی و دیدی شهر آزاد گشته
خون یارانت پر ثمر گشته

 5 نظر

یه خاطره

03 خرداد 1391 توسط صداقتی

صبح روز چهارشنبه اول ماه رجب، روز میلاد امام محمد باقر علیه السلام ( یه روز پائیزی ، آبان سال 1375) بعد از نماز صبح آماده میشدم برم مدرسه (اول دبیرستان بودم) صدای در خونه همه ما رو هراسون کرد کسی به شدت در رو میکوبید.
به سرعت رفتیم در رو باز کردیم خاله ام در حالی که دختر 18 ماهش رو بغل داشت با یه حال و هوای آشفته پشت در خونه بود تعجب کردیم
آخه قرار بود ساعت 9 صبح بیاد خونمون با مامانم بره برای ایوون خونش پرده بخره
مادرم پرسید: چی شده!؟
خاله گفت : مجتبی( شوهرش) حالش خیلی بده …( بعدش گریه امونش نداد)
همگی از خونه خارج شدیم  در حال سوار شدن به آژانسی بودیم که خاله با همون اومده بود خونمون مادرم گفت: زنگ میزدی اورژانس
خاله گفت: از اورژانس اومدن…
مادرم: خب!؟
خاله: گفتند از دست ما کاری ساخته نیست
مادرم با حالت غضب گفت: یعنی چی که کاری از دست ما ساخته نیست
خلاصه ماشین راه افتاد از خونه ما تا خونه خاله راهی نبود اما خیلی طول کشید تا رسیدیم.
هنوز چیزی رو که میشنیدیم باور نمی کردیم خاله گفته بود که دکتر اورژانس گواهی فوت رو صادر کرده.
دنیا دور سرمون می چرخید باورش سخت بود…
به خودم اومدم دیدم پشت در خونش هستیم خاله در رو باز کرد وارد شدیم
سکوت بود و سکوت
از روی ایوون خودمو به اتاق رسوندم
آقا مجتبی رو دیدم ، در حالی یک جورابش رو پوشیده بود و دیگری رو مهلت نیافته بود کامل بپوشه، هنوز استکان چای صبحونش کنارش بود

باورش سخت بود، کسی که با تمام امید حاضر میشد بره سر کار حالا حتی نمی تونست چشماشو ببنده البته همیشه مشنویم که مرگ نزدیک تر از اون چیزیست که فکرش رو می کنیم اما انگار برامون یقین نشده و فکر می کنیم هنوز ما وقت داریم و شامل ما نمیشه ولی مرگ واقعیته
هر کسی پی کاری بود همسایه ها رو خبر شدن به خوننواده ها خبر دادن ….
اما نیلوفر 18 ماهه خودش رو مدام روی پدرش می انداخت و صداش میکرد که بیدار شو . آره اونم فهمیده بود چی شده اما فقط نمی تونست بگه
خلاصه صبح روز جمعه سوم رجب مصادف با شهادت امام هادی علیه السلام در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
حالا دخترش دبیرستانیه و میخواد دکتر مغز و اعصاب بشه ولی من هر بار با حلول ماه رجب به یاد او و همه مسافران ابدی میفتم
روحشون شاد

 1 نظر
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

سرو

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حرف هایی از جنس دلم
  • کلام بزرگان
  • چه خبر؟
  • مباحث فاطمه شناسی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس