انتظار عجیب!
سال دوم حوزه بودم یکی از طلبه ها به نام “ملیحه. خ” شعری رو توی کتابم نوشت نمی دونم شاعرش کیه اما از نظر من از اون شعر هاست که به دل میشینه چون از جنس درد های دل ماست:
کجاست منتظر تو؟ چه انتظار عجیبی
تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی
عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت
چه کودکانه سپردیم دل به بازی قسمت
چه بی خیال نشستیم، چه کوششی؟! چه دعایی؟!
فقط نشسته و گفتیم: خدا کند که بیایی
واقعیت اینه که برای مهمونی که میدونم کی میاد و سرِ چه ساعتی میرسه مدت ها در حال تدارک دیدنم اما برای اُمدن کسی -که شاید علت نیومدنش خودم باشم- هنوز آماده نشدم …
عمر من سر شد و این غفلت را پایانی نیست…
خدا!، جان را از این غفلت رها کن
دلم را با ولیّت آشنا کن
آمین