سرو

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

انتظار عجیب!

18 تیر 1391 توسط صداقتی

سال دوم حوزه بودم یکی از طلبه ها به نام “ملیحه. خ” شعری رو توی کتابم نوشت نمی دونم شاعرش کیه اما از نظر من از اون شعر هاست که به دل میشینه چون از جنس درد های دل ماست:

کجاست منتظر تو؟ چه انتظار عجیبی
تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی

عجیب تر که چه آسان نبودنت شده عادت
چه کودکانه سپردیم دل به بازی قسمت

چه بی خیال نشستیم، چه کوششی؟! چه دعایی؟!
فقط نشسته و گفتیم: خدا کند که بیایی

واقعیت اینه که برای مهمونی که میدونم کی میاد و سرِ چه ساعتی میرسه مدت ها در حال تدارک دیدنم اما برای اُمدن کسی -که شاید علت نیومدنش خودم باشم- هنوز آماده نشدم …
عمر من سر شد و این غفلت را پایانی نیست…

خدا!، جان را از این غفلت رها کن
دلم را با ولیّت آشنا کن 

آمین


 8 نظر

شیدای تو...

18 تیر 1391 توسط صداقتی

باز هم با هستی دل، عشق نابت می خَرَم
قفل لب را می گشایم، دل به دریا می زَنم

تو که خود دانی مَنِ دل ریش، شیدای توام
من ذولیخا و دمادم عشقِ یوسف در سَرَم

گر کسی با دیدنِ یوسف برید انگشتِ خود
شک ندارَم رُخ که بنمایی دو دستم می بُرَم

روز و شب مانند یعقوب چشم گریانم بیا
کز فراق و هجرِ رویت جای می خون می خورَم

گر دولیخا حُسنِ یوسف دید از همسر بُرسد
من اگر ” خال” تو بینم  دل ز عالم می بُرَم

دِه به من قربانگهِ عشقت نشانی دلبرا
تا که اسماعیلِ قلبم بهرِ قربان آوَرَم

التماست می کند مریم که رُخ بنما عیان
تا مسیحایی دمت را با دو دیده بنگرَم

 1 نظر

بیا ای مسافرِ جمعه ...

15 تیر 1391 توسط صداقتی

بیا ای مسافرِ جمعه
بیا که جاده انتظار سالهاست قدم های تو را می طلبد…
بیا ای مقتدای شقایق ها، ای قبله ی نماز عشق پرستو ها
بیا ای ساحل آرزوهای من، بیا که در امواج دریای فتنه و جهل سرگردانم
بیا ای قلب زمان، ای نبض ثانیه ها
بیا که زمان برای رسیدن به وصل تو شتابان رخش می راند.

نمی دانم تو را به کدامین نام بخوانم !؟ ” غریبِ آشنا ” یا ” آشنای غریب”
اما  هرکه باشی تو را فقط به نامی می خوانم که قلبم تو را بدان می خواند
چون می شناسمت نگرانم که تو را در غبار گناه و معصیتم گم کرده باشم.
بیا، بیا که همه در هجرت سرود وصل می خوانند
چلچله ها، چکاوک ها، گنجشکان، همه و همه تو را می سرایند

نمی دانم کجایی از این رو فریاد می زنم و از اعماق وجود خاکیم تو را می خوانم، تو را که نجواهای شبانه ات دردهای بی درمان قلبم را درمان می کند تو را می خوانم که اشکهای غلتان روی گونه هایت غبار ضلالت و گمراهی را می زُداید.
شاید تو در همسایگی ما باشی و کوچه پس کوچه های غبار گرفته ی دلم شاید محل عبور تو باشد

می دانی!؟ خشت های خانه ی دلم همه بوی انتظار می دهن.
از ناودان های بام احساس قطرات حسرت جاریست
پنجره های شهر عشق در انتظار لحظه ای هستند که رو به نگاه تو وا شوند
آب یخ زده ی حوض نگاهم منتظر است که از نگاه تو ذوب شود
کویر خسته ی سینه ام به امید باران اشک توست تا لباس سبزه بپوشد
پیچک های نگاهم را هر روز به امیدِ وصلِ تو بر حصارِ مرتفعِ انتظار می پیچانم
گوش دل را به زمین می سپارم تا شاید صدای آهسته ی گام هایت را بشنوم، همراه قمریانِ خانه ی دل چشم به راه پر پیچ و خمی می سپارم که انتهایش به نگاه تو می رسد

اینبار با پای دل به “طورِ سینا” ی انتظار تو آمده ام و با زبان الکن خویش برای تو سرودِ فرج می خوانم
دست های گدایی دلم را ببین که به التماس لحظه ای نگاهت به آسمان بلند است و اشک های سرازیر برگونه های احساسم، نهالِ امیدِ دیدارِ تو را آبیاری می کند

بیا و ببین که همچو خلیل در آتشِ طعنه های بی خبران از عشق تو افتاده ام
اما… گرمای شعله های آتش آنان در برابر شعله های آتشِ عشقِ تو را شراره ای بیش نیستند

بیا و ببین که ابراهیم گونه اسماعیلِ دل را به قربانگاهِ عشق تو آورده ام
بیا و ببین که یعقوب کنعانم در فراقِ یوسفِ دل
بیا وببین کشکول نیاز بر دوش، در شبِ تاریک و ظلمانیِ انتظار، پی خانقاه عشقِ تو می گردم

بیا که سجاده ام تشنه ی لطف و عنایت نگاهِ توست
بیا که حمد هایم دیگر قدرت اعجاز ندارند
بیا و حصارِ ترسی را که در دلم بنا شده بشکن

همه ی ترسم از روزی ست که آنقدر غرقِ گناه شوم  که اگر لحظه ای تو را ببینم پرده ی گناهانی که بر چشمم آویخته شده، باعث شَوَد تو را نشناسم

ای صحرا نشین فاطمه
آن روز را نُشانم مده که تو را ببینم و نَشناسَمَت

بیا
بیا و جمالت را نشانم بده
بیا که جهان تشنه ی عدل و داد توست
بیا و با برق شمشیرت ، سینه ی ظلمانیِ ما را بشکاف
بیا و انتقام یاس پرپر شده ی گلزار محمد( صل الله علیه و آله) را بگیر
بیا و قبر گمنامِ نیلوفرِ باغ عشق را نشانم بده
بیا که دیگر جامِ صبرِ ایوبی ام لبریز شده 
بیا ای یوسفِ زیبای فاطمه (علیها السلام)

بیا که دستانِ مشکل گشای تو را می خواهم تا گره های کورِ زندگیم را بگشاید

بیا ای گل نرجس ……………  ای حجة بن الحسن العسکری

 6 نظر

ای نازنین دلدار برگرد

15 تیر 1391 توسط صداقتی

ای یوسف کنعان قلبِ زار برگرد
تنها مداوای دل تبـــــدار برگرد

ای تکسوار کوی غیبت، پور زهرا
بهرِ خدا، ای نازنین دلدار برگرد

در پشتِ در، زهرا تو را در انتظار است
بهرِ کمک بر مادر بیمار برگرد

آری برای انتقام سیلی او
تنها نه یکبار نه، هزاران بار برگرد

قلب حزینم می دهد از غم گواهی
ای انتهای غربت ای ، غمخوار برگرد

سجاده ام لبریز از اشک فراق است
صحرا نشین فاطمه، ای یار برگرد

تا کی من و هجران و عشق و سوز باشیم
آخر برای لحظه ای دیدار برگرد

در شام غیبت غیرِ گریه نست کارم
تنها امیدِ دیده ی خونبار برگرد

چشمان مریم تا به کی باشد به راهت؟
دیگر مسیحای دلِ بیمار برگرد 

 3 نظر

دقت کنید جالبه...

08 تیر 1391 توسط صداقتی

دقت کردین زندگی کلا سه مرحله داره..
۱:وقت داری . پول داری .حال نداری
۲:حال داری. وقت داری. پول نداری
۳:پول داری. حال داری. وقت نداری
——————————————————–
یکی از شاگردام برام نوشت


 2 نظر

"کاشت، داشت و برداشت درست"!!!؟؟؟

07 تیر 1391 توسط صداقتی

امروز سرِ کلاس” آموزش وبلاگ" وقتی طریقه ی گذاشتن بعضی از امکانات رو  روی وبلاگ یادشون دادم، چقدر دلم گرفت
راستی زیر پرچم کی داریم سینه میزنیم، دختر دبیرستانی ما هنوز دغدغش، دغدغه ی یه دختر بچه هفت هشت سالَست.
هنوز به اون بلوغ نرسیدن که از ابزاری که در اختیار دارن میتونن برای آماده سازی دولت مهدوی استفاده کنن و…
از نوع انتخاب قالب ها و اسکریپت ها میشد طرز تفکرشون رو تشخیص داد
مسئول سایت وبلاگ یکی از بچه ها رو از روی شبکه بهم نشون داد در عرض چند دقیقه پر شده بود از مطالب بی محتوا.
نمی دونم چطور شد که رگ طلبگیم زد بالا، رفتم بالای منبر _ شاید بهتره بگم از مظلومیت شیعه دلم به درد اومده بود_ رو به بچه ها گفتم:
“درسته که از وبلاگ میشه به عنوان یه دفترچه خاطرات استفاده کرد اما هدف از فراگیری این دانش فقط همین نیست ما وظیفه ی سنگین تری داریم به عنوان یه بچه شیعه ، حداقل کاری که میتونیم بکنیم از خونه و از یک سیستم کامپیوتر مبلّغ دین و مذهبمون باشیم .برای اشاعه فرهنگ ناب شیعی از این دانش استفاده کنیم تا حداقل بتونیم سرباز خوبی برای آقامون باشیم تا انشاالله مشمول اون حدیث نبوی باشیم که مردمان آخرالزمان رو برادران خودشون خطاب کردند. با توجه به تاکیدات مقام معظم رهبری الان جنگ ما جنگِ نرمه و ما باید خودمون رو مجهز به سلاح مخصوص به این جنگ بکنیم که یکی از راحت ترین راه ها همین وبلاگه. با استفاده نادرست از این دانش موجب شرمندگی خودمون رو در روز قیامت  فراهم نکنیم. تازه چون من دارم به شما یاد میدم اگه استفاده سوء بکنید منم توی گناهتون شریکم ولی اگه استفادمون درست و در جهت تبلیغ مفاهیم دینی باشه بدون اینکه از شما چیزی کم بشه منم توی ثوابتون شریکم”
همشون بدون اینکه کلمه ای حرف بزنن، فقط گوش میکردن. 
نگاهاشون با آدم حرف می زد بچه هایی با فطرت هایی پاک مانند زمین حاصلخیزی که باغبونش نمی دونه چه چیزی باید توش بکاره
حالا دیگه مطمئن بودم که وظیفم خیلی سنگین تر شده از ما موقع کِشت بذر همراه خوبی برای باغبون نباشیم نمیتونیم از یه باغبون تازه کار، یه “کاشت، داشت و برداشت درست” انتظار داشته باشیم.
به فرموده معمار کبیر انقلاب “ما مأمور به انجام وظیفه ایم"…………….نتیجه با خــــــــــــدا
از همین حالا باید دست به زانو بگیریم که فردا خیلی دیره
یــــــــا علی

 3 نظر

اولین تجربه!!!!!

06 تیر 1391 توسط صداقتی

…قرار شد به جای اُستادم، برای آموزش “وبلاگ نویسی” برم چند تا مدرسه .
اولین مدرسه پنجم تیر از ساعت 10 صبح بود هر کاری کردم مدیرش قبول نکرد که روزش رو حتی یه روز تغییر بدم
- آخه دوشنبه پنجم تیر آخرین روز امتحاناتم بود- 
خلاصه برنامه هام رو ردیف کردم، اما از اونجایی که ما فقط برنامه ریزیم نه مدّبر و تدبیر فقط و فقط از آنِ خداست چیزی شد که فکرش رو نمیکردم
بله، برادر همسرم جمعه زنگ زد که یکشنبه به همراه خانوادش برای بردن خانمش به دکتر از شمال میاد خونمون. با خودم گفتم غریبه که نیستن…
روز شنبه وقتی که دخترم-ریحانه- رو از مهد آوردم فاطمه- دختر بزرگم- گفت که پشت خط با من کار دارن…
بله درست حدس زدین… باز هم مهمون اما اینبار دختر عمه شوهرم با شوهر و دو تا پسرش بعد یازده سال، یکشنبه شام می خواستن بیان خونمون
یه لحظه دنیا دور سرم چرخید
چه حکمتیه روز میلاد قمر بنی هاشم ، درست روز قبل از آخرین امتحانم ، مهمون اونم هم ناهار هم شام…
جاتون خالی غذاهارو به نیت حضرت عباس بار گذاشتم
برادر همسرم که غروب با خانوادش رفت خونه یکی از اقوام شام اونجا بود 
مهمونای منم بعد شام رفتن …حالا یازده و نیم شب و من و کتاب “نظام سیاسی اسلام” عجب شبی بود
شاید باور تون نشه هم خوندم هم دوره کردم!!! (خودم هنوز باور نمیشه)

راستش اصلا طاقت بی خوابی رو ندارم ، عزا گرفته بودم که حالا با این بی خوابی و خستگی مهمونداری روز قبل چطور برم سر کلاس،  وبلاگ نویسی یاد بدم اونم به دخترای دبیرستانی!؟
بعد از امتحان به همراه دختر خودم رو هر جوری بود رسوندم دروازه شمرون _محل تشکیل کلاس _15 دقیقه دیر رسیدم، کلی عذر خواهی کردم ، وارد کلاس شدم باور کردنی نبود37 تا دانش آموز از پایه اول تا سوم دبیرستان بسیار پر انرژی
خودم رو جمع و جور کردم با یه"صلوات” و یه “بسم الله ” شروع کردم
خلاصه با تموم این حرفا، “اولین تجربه"، تجربه خوبی بود.

* الهی! تو که اولش را خیر نوشتی عاقبتش را نیز خیر بنویس      آمین یا رب العالمین         

 6 نظر

اللهم ارزقنا زیارت الحسین علیه السلام

02 تیر 1391 توسط صداقتی

شب جمعه، شب زیارت دُردانه فاطمه علیها السلام آنهم اولین شب جمعه ی ماه شعبان …
حال غریبی دارم… امشب عزیزی “مسافر” کربلا ست( سفرش بی خطر) دیروز که دستم را با دستش می فشرد و در حقم دعا میکرد که زیارت شش گوشه ارباب روزیم شود ، من هم مرغ بیقرار دلم را همسفرش کردم…
و حالا که می نویسم کویر خشک گونه هایم به باران اشک فراق سیراب می شود…
آقای من!
30 بهار از من گذشت و من همچنان در آرزوی زیارت شما روز ها را به شب می سپارم
و این آرزو مدتیست که ذکر لالایی کودکم شده:

“لالا لالا لالایی
بخواب گلم لالایی
بخوابی سنبل من
مسافری الهی
لالا لالا لالایی
رفتی و کربلایی
بخواب تا خواب ببینی
که مهمونه سقایی
حالا با شور و شعف
میری بسوی نجف
بعدش برو از اونجا
کاظمین وسامرا
دعا بخوون برای
امر ظهور آقا
دعا بخون عزیزم
با هم بریم زیارت
الهی که فاطمه
ز ما کنه شفاعت”

ارباب من! گرمای نگاهت را از من مگیر و نگاهم را در پنجره های ضریحت حبس کن تا از شاهراه حرمَت خدا را ببیند و غیر خدا هیچ نبیند.
اللهم ارزقنا زیارت الحسین علیه السلام






 4 نظر

عزیزم ! تولدت مبارک

01 تیر 1391 توسط صداقتی

پنج شنبه سومین روز مهر 1382 مصادف با 28 رجب، هنوز کاممان با عسل عید مبعث شیرین بود.
ساعت 9و 5 دقیقه صبح، خدا منّت گذاشت و اولین میوه زندگیمان را به ما هدیه داد او را ” فاطمه ” نامیدیم…
و امروز او 9 ساله شد و تاج پر افتخار بندگی حق را بر سر نهاد

عزیزم ! تولدت مبارک

 نظر دهید »

مشتاق روی دلبر...

28 خرداد 1391 توسط صداقتی

امشب همه نیلوفران، مشتاق روی دلبرند
جمع شقایق ها همه مست می پیغمبرند

امشب تمام قدسیان مهمان بزم سرمدند
جمع ملائک تا سحر مشغول ذکر ” احمدند”

 3 نظر

بانوی صبر

17 خرداد 1391 توسط صداقتی

نیمه ماه رجب یاد آور شیر زن کربلاست، همان بانویی که اسوه ی استقامت و صبر بود…

عمه سادات، ای بانوی صبر، ای عقیله ی بنی هاشم!
تو را ام المصایب خوانند نه از آن جهت که غبار فراق در کربلا بر چهره ات هویداست، نه…
بلکه سینه ات گواه رنج هایی است که بر آل الله گذشته
زخم های نشسته بر قلب داغدیده ات از کلام “ما رایت الا جمیلا" ی تو خجل شد…
کاخ پوشالین یزیدیان از خطبه ی حیدر گونه ات لرزان است
در امتداد نگاهت خدا بود 
سرو راست قامتی را از تو آموخت
تو… ترجمان ندای “من کنت مولاه فهذا علی مولاه” ی پیامبر خاتمی
تو…فریاد مظلومیت بانوی آب و آینه ای
تو… جلوه ی اقتدار حیدری
تو…غربت حسن را تفسیری
تو… قیام حسین را بقائی
نامت را که میبرم…
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا…
فرقی نمی کند محرم باشد یا رجب…

بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا…

 2 نظر

اولین و آخرین را سرور است...

15 خرداد 1391 توسط صداقتی

عاشقان دهر بیمار علی ع

غیر زهرا کیست غمخوار علی ع


اولین و آخرین را سرور است

خلقت آدم گرفتار علی ع

 1 نظر

حبّ علی علیه السلام

15 خرداد 1391 توسط صداقتی

نوشته ست بروی در فردوس به خط ازلی
شرط وارد شدن جنت اعلاست علی

این سخن هست بشارت به شیعه ز نبی
که بود قاسم دوزخ و بهشت حبّ علی

آن که گیسوی بلندش سایبان حوری است
آن که از چشمان پر اشکش ملک شیدایی است

آن که در زایشگه کعبه به دنیا پا نهاد
آن کسی را که خدا نام علی او را نهاد

آن که صاحب گشته بر اوصاف ربّ کردگار
” لا فتی الاّ علی لا سیف الاّ ذوالفقار”

مادر گیتی چنین مردی نزاده غیر او
پس صفا ده روح و جان را هر زمان با ذکر او

سینه محرم دار بر نامش که حق مطلق است
غیر عشقش در دلت نَبوَد که عشق مطلق است

هر که عشق حیدر اندر سینه دارد خوش بوَد
آن محب واقعی کی در جهنم پا نهد

پس چه باشد غصه ی شیعه به روز رستخیز
در همان روزی که دیگر نیست هسچ راه گریز

قاسم و میزان به روز حشر مولانا علی ست
دستگیر شیعیان در محشر کبری علی ست

دل چه خوش باشد که مولا دست گیرد از همه
پس دمادم ده قسم او را به جان فاطمه

تو که زنجیر محبت بسته ای بر پای دل
می کشانی تا ابد دل را به شیدایی دل

از کمند ابروانت یک اشارت کافی است
“مریم” دلخسته را تنها شفاعت کافی است

 2 نظر

ممد نبودی ببینی...

03 خرداد 1391 توسط صداقتی

“ممد نبودی ببینی…”
نغمه آشنایی با صدای غلام کویتی پور که سالهاست در ایام فتح خرمشهر شنیده می شود
اما واقعیتش این است که شهدا زنده اند و “عند ربهم یرزقونند” یعنی محمد جهان آرا و همه شهدا حاضر و ناظر فتح خرمشهر بوده اند
پس می توان گفت:
ممد بودی و دیدی شهر آزاد گشته
خون یارانت پر ثمر گشته

 5 نظر

یه خاطره

03 خرداد 1391 توسط صداقتی

صبح روز چهارشنبه اول ماه رجب، روز میلاد امام محمد باقر علیه السلام ( یه روز پائیزی ، آبان سال 1375) بعد از نماز صبح آماده میشدم برم مدرسه (اول دبیرستان بودم) صدای در خونه همه ما رو هراسون کرد کسی به شدت در رو میکوبید.
به سرعت رفتیم در رو باز کردیم خاله ام در حالی که دختر 18 ماهش رو بغل داشت با یه حال و هوای آشفته پشت در خونه بود تعجب کردیم
آخه قرار بود ساعت 9 صبح بیاد خونمون با مامانم بره برای ایوون خونش پرده بخره
مادرم پرسید: چی شده!؟
خاله گفت : مجتبی( شوهرش) حالش خیلی بده …( بعدش گریه امونش نداد)
همگی از خونه خارج شدیم  در حال سوار شدن به آژانسی بودیم که خاله با همون اومده بود خونمون مادرم گفت: زنگ میزدی اورژانس
خاله گفت: از اورژانس اومدن…
مادرم: خب!؟
خاله: گفتند از دست ما کاری ساخته نیست
مادرم با حالت غضب گفت: یعنی چی که کاری از دست ما ساخته نیست
خلاصه ماشین راه افتاد از خونه ما تا خونه خاله راهی نبود اما خیلی طول کشید تا رسیدیم.
هنوز چیزی رو که میشنیدیم باور نمی کردیم خاله گفته بود که دکتر اورژانس گواهی فوت رو صادر کرده.
دنیا دور سرمون می چرخید باورش سخت بود…
به خودم اومدم دیدم پشت در خونش هستیم خاله در رو باز کرد وارد شدیم
سکوت بود و سکوت
از روی ایوون خودمو به اتاق رسوندم
آقا مجتبی رو دیدم ، در حالی یک جورابش رو پوشیده بود و دیگری رو مهلت نیافته بود کامل بپوشه، هنوز استکان چای صبحونش کنارش بود

باورش سخت بود، کسی که با تمام امید حاضر میشد بره سر کار حالا حتی نمی تونست چشماشو ببنده البته همیشه مشنویم که مرگ نزدیک تر از اون چیزیست که فکرش رو می کنیم اما انگار برامون یقین نشده و فکر می کنیم هنوز ما وقت داریم و شامل ما نمیشه ولی مرگ واقعیته
هر کسی پی کاری بود همسایه ها رو خبر شدن به خوننواده ها خبر دادن ….
اما نیلوفر 18 ماهه خودش رو مدام روی پدرش می انداخت و صداش میکرد که بیدار شو . آره اونم فهمیده بود چی شده اما فقط نمی تونست بگه
خلاصه صبح روز جمعه سوم رجب مصادف با شهادت امام هادی علیه السلام در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
حالا دخترش دبیرستانیه و میخواد دکتر مغز و اعصاب بشه ولی من هر بار با حلول ماه رجب به یاد او و همه مسافران ابدی میفتم
روحشون شاد

 1 نظر

رشته صبرم گسسته...

31 اردیبهشت 1391 توسط صداقتی

ببین که رشته صبرم گسسته،ای مادر
دلم ز رجعت تو زار و خسته، ای مادر

 

تو پر زدی چو کبوتر ز بام خانه دل
به چهره ام غم و اندوه نشسته،ای مادر

فراق و هجر تو بر من مثال سیلی شد
به صورتم اثرش نقش بسته، ای مادر

به اشک دیده بشویم غبار نام تو را
بلور بغض گلویم شکسته، ای مادر

به جای بوسه به رویت به خاک بوسه زنم
زجای بوسه ی من لاله رسته، ای مادر

نظاره بر تو برایم دگر میسر نیست
فلک دو چشم سرم را ببسته، ای مادر

اگر چه رفتی و گشتی نهان ز دیده ما
بدان که نقش تو بر دل نشسته، ای مادر

 4 نظر

نگین

31 اردیبهشت 1391 توسط صداقتی

ای به انگشتر نگین مرتضی

یا امیر المومنین مرتضی

فاطمه سرّ خدای اعظمی

سینه ات بیت الامین مرتضی

چون علی را آسمان گردد زمین

آسمانی بر زمین مرتضی

قلب تو سنگ صبور حیدر است

یار یکتا مه جبین مرتضی

پشت درب خانه ات پرپر شدی

خون تو حبل المتین مرتضی

مهر حیدر در کمین عالمین

مهر تو اندر کمین مرتضی

غنچه لبخند بر لبهای تو

مرحم قلب غمین مرتضی

“عاشق” از نام تو مجنون می شود

ای به تاج سر نگین مرتضی

 2 نظر

تفسیر "هُم"

27 اردیبهشت 1391 توسط صداقتی

“هُم فاطمة و ابو ها و بعلـ ها و بنو  ها“

جهان را بنگری جز فاطمه محور نمی بینی
ز سر تا پای او جز حضرت داور نمی بینی

ابو و بعل و ابنش را خدا با “ها ” کند تعریف
تو تفسیری برای “هُم” از این بهتر نمی بینی

 1 نظر

آن شب که بغض آسمان ...

27 اردیبهشت 1391 توسط صداقتی

ای دل شنو روایتم از درد بی کسیست
از آن زمان که شرم و حیا در میان نبود

از آن زمان که روی لب این جهان پَست
مهری ز جنس سخت سکوت خورده بود
آه
ای دل پر ز درد من
چه سخت بود

آن زمانکه در کوچه های بی کسی و بی مروّتی
دستی سیاه
آن یاس
آن قرص ماه را کبود کرد

چشمان منتظرِ باغبان، به گل پرپر و کبود
دردناکتر از ضربه های تازیانه بود

کاش آن زمان که گل
در کوچه ها از پی باغبان می دوید
دستان ناتوان او را نمی زدند
ای کاش سینه اش هرگز
زخمی ز میخ در خانه اش نبود
ای کاش
آن شیشه ی نشسته در حنجره باغبان عشق
در پیش روی گل هرگز نمی شکست

ای کاش در کوچه های غربت و تنهایی علی
در دست کوچک کودک کنار مادرش
هرگز آن تکه ی شکسته ی گوشواره ها نبود

آن شب که بغض آسمان ناگهان شکست
ای کاش من
زودتر از تو از این جهان
از این مصیبت و رنج و عذاب و غم
می رفتم و داغ تو بر سینه ام نبود.

 

 نظر دهید »

اکثر ایرانی ها فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله هستند

26 اردیبهشت 1391 توسط صداقتی

با توجه به اینکه هر شخصی که یکی از اجداد مادری او سیده باشد، او از فرزندان و نسا حضرت زهرا علیه السلام به حساب می آید، با تحقیق و تفحص می توان به وجود تعداد بیشتری از این فرزندان و نسل آن حضرت پی برد.
حتّی می توان این مژده را به ایرانیان داد و گفت با توجه به اهتمام شیعیان ایرانی برای انتخاب همسری سیده، بالاخره در یکی از مادران نسل های گذشته ی هر یک از شیعیان ایرانی  یک سیده ای وجود داشته و در نتیجه اکثریّت قریب به اتفاق شیعیان ایران از نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله می باشند.
منبع: فاطمه کوثر قرآن/محمد جواد اشعری ص 34

 1 نظر

شیرین ترین هدیه روز مادر امسال!!

24 اردیبهشت 1391 توسط صداقتی

“مادر” امید و جونه
عزیز و مهربونه

خوشبوترین گل ها
دوسِت دارم یه دنیا

همیشه با من بمون
آواز شادی بخون

تو قلب کوچک من
تنها تویی مهربون
۱

 


۱. از طرف دخترم ریحانه ۴ ساله

 نظر دهید »

تقدیم به یاس

24 اردیبهشت 1391 توسط صداقتی

ای گوهر وجود که وجودم ز جود توست
نور معظمیّ و دلم در سجود توست

زهرا و زهره ای و بتولی و طاهره
ریحانه و زکیّه و طوبی و فاطمه  

سرچشمه محبتی و عشق سرمدی
هم دخت مصطفایی و هم همسر علی

شأن نزول آیه تطهیر و هل أتی
بانوی آب و آینه، ای مظهر خدا

امّ ابیهایی و هم امّ الائمه ای
در آسمان ظلمت دل تک ستاره ای

 

فردا به روز حشر همه از پا فتاده ایم
تنها سوار تویی تو، ما پیاده ایم 

“مریم” بُوَد ندیمه ی بارگاهتان
بانو! امید این دل خسته نگاهتان



 مریم صداقتی

میلاد حضرت فاطمه علیها السلام مبارکباد

 6 نظر

عنایت مادر و زیارت پسر

13 اردیبهشت 1391 توسط صداقتی

قطار ساعت 3 بعد از ظهر حرکت می کرد اما من که مدت ها بود منتظر چنین لحظاتی بودم اضطراب شدیدی داشتم صدای ضربان قلبم امانم را بریده بود، 2 ساعت بیشتر سر کلاس نموندم برگشتم خونه
تقریبا همه کارهامو انجام داده بودم ولی نمیدونم چرا آرامش نداشتم،قرار بود با همسرم فاطمه( دختر بزرگم ) رو از مدرسه و ریحانه( دختر کوچیکم) رو از مهد زودتر برداریم .
می ترسیدم دیر برسم راه آهن، البته من عادت داشتم معمولا که با همسرم جایی میرفتم دیر تر از همه میرسیدم اما اینبار دوست نداشتم بعد از دوسال ، دیر برسم. همسرم حالت های منو فهمیده بود حال اون  بهتر از من نبود …..
ساعت 11 ناهارمو حاضر کردم بعد ناهار و نماز سریع راه افتادیم جزء اولین کسایی بودیم که رسیده بودیم راه آهن حس عجیبی داشتم، باورم نمیشد در کمتر از یک هفته بدون هماهنگی های قبلی کار سفرمون جور بشه اونم چی؟!
شب شهادت مادر سادات ، زیارت امام رئوف…
اما:
ز بحر پر کرمش کی عجب روا باشد
دلم ز درد نگفته، از او دوا باشد    
آخه چند وقتی بود که میخواستم بلیط بگیرم برای نیمه اردیبهشت ، بریم پا بوس آقا اما نمی شد آخرین بار که کنسل شد دلم خیلی گرفت بغض گلومو گرفت.
توی سامانه وبلاگ مدارس مطلب می خوندم که از امام هادی نقل شده بود که حضرت سفارش کرده بود برای رفع حوائج زیارت امام رضا رو بجا بیارن، نماز بخونن و توی قنوت حاجتشو بخواد( حدیث بسیار مفصل است)  دلم بیشتر گرفت به آقا گفتم حالا که حاجت من زیارت شماست کجا برم …
_با دل شکسته رفتم درِ خونه حضرت زهرا علیها السلام ( با همون ذکر مخصوصی که هر وقت گیر میکنم میگم)
باز عنایتی کرد و دستی به سر ما کشید، محبت مادرونش شامل حالم شد_
فرداش که از کلاس برگشتم بهم زنگ زدن گفتن که روز قبل از شهادت بی بی دو عالم  کاروان حوزه، که داره میره مشهد جای خالی داره اونقدر خوشحال شدم که قبل از اطلاع به همسرم جواب مثبت دادم…
… حرکت قطار شوق وصال را در وجودم دو چندان کرده به فاطمه و ریحانه که نگاه میکنم واژه انتظار در نگاهشون معنا میشه چه حس شیرینیست “عنایت مادر و زیارت پسر”
5اردیبهشت 91

 5 نظر

بسته شدن چشم ملائک از درخشش نور فاطمه علیها السلام

28 فروردین 1391 توسط صداقتی

خدای متعال هنگام آفرینش حضرت فاطمه علیها السلام، چنان نوری در وجود آن حضرت قرار داد که از درخشش آن نور ، آسمان ها و زمین روشن شد تا جائی که دیدگان فرشتگان از شدّت درخشش نور آن حضرت بسته شد.( زیرا توان رؤیت او را نداشتند.)
« از امام محمد باقر علیه السلام سؤال شد، برای چه حضرت زهراعلیها السلام،  به زهرا موسوم گردید؟
حضرت فرمودند: زیرا خدای عزوجل، او را از نور عظمت خودش آفرید. و هنگامی که نور وجود فاطمه علیها السلام درخشید، آسمان ها و زمین به نورش روشن شد و دیدگان فرشتگان از شدت نورش بسته شد و تمام ملائک برای خدای تبارک و تعالی به سجده افتادند و عرض کردند: ای معبود ما و ای سرور ما! این نور چه خصوصیتی دارد که این قدر تابان و روشن است؟
خداوند متعال به آنها وحی فرمود: این نور از نور من است که در آسمان ساکنش کرده ام و آن ئرا از عظمت خویش آفریدم… .»
منبع:کتاب “فاطمه علیها السلام مظهر جلال خداوند” ص39/ محمد جواد اشعری

 7 نظر

فاطمه «علیها السلام» مظهر جلال خداست و عالم ظرفیت جمال او را ندارد!

28 فروردین 1391 توسط صداقتی

امام صادق علیه السلام در تفسیر سوره ی قدر می فرماید:

«اللیّلةُ فاطمة، و القدرُ الله، فمن عرف فاطمةَ حقَّ معرفتِها، فقد أدرک لیلةَ القدر. و انَّما سُمِّیت فاطمةُ لأنّ الخلقَ فُطِموا عن معرفتها»
“منظور از شب ، فاطمه علیها السلام و منظور از قدر، خداست. پس کسی که فاطمه علیه السلام  را آن طور که شایسته است بشناسد، شب قدر را درک نموده است. و همانا فاطمه علیها السلام، فاطمه نامیده شده است چون مردم از شناخت و معرفت نسبت به او ناتوان هستند.”
چند نکته در تطبیق حضرت فاطمه علیها السلام با شب قدر قابل توجه است:
اول اینکه معرفت شب قدر چنان اهمیت دارد که خداوند به پیامبرش می فرماید:
وَ مَا أدرَئکَ مَا لَیلَةُ القَدرِ
«چه چیز، شب قدر را به تو شناساند؟»
بنابراین اهمیت معرفت حضرت فاطمه علیهاالسلام به اهمیت معرفت شب قدر است.
دیگر اینکه از حضرت فاطمه علیها السلام به شب تعبیر شده که شب تاریک و شناسائی در شب دشوار است. در حالیکه از دیگر معصومین علیهم السلام به خورشید و ماه و روز و امثال آن که قابل رؤیت و شناسائی هستند تعبیر شده است. و این خود مؤید چهره ی جلالی حضرت فاطمه علیها السلام است و می رساند که: “عالم ظرفیت جمال حضرت فاطمه علیها السلام را ندارد”
نکته دیگر اینکه همان طوری که اولیای خدا سیر و سلوکشان در شب است، افرادی که طالب ارزشهای انسانی و فیوضات الهی می باشند برای رسیدن به این مقامات بایستی به حضرت فاطمه علیها السلام متمسک و متوسل شوند.

منبع: کتاب “فاطمه علیها السلام مظهر جلال خداوند"26/ محمد جواد اشعری

 1 نظر

توشه ای "پر از خالی"

05 اسفند 1390 توسط صداقتی

چند ساعت پیش خبر مرگ یکی از آشناها رو شنیدم تا چند ثانیه نتونستم چیزی بگم - آخه از بچش دل خوشی ندارم ، از نظر مالی خیلی به ما ضرر زده - اما بعد از یه مکث تقریبا طولانی خلاصه خدا کمک کرد و زبونم چرخید و گفتم:” خدا رحمتش کنه”

ولی راستی تا به حال واقعا به این حرف فکر کردیم ؟
آیا جوری زندگی می کنیم که لایق این کلام باشیم؟
آیا جوری با خلق خدا رفتار کردیم که وقتی بار سفر رو بستیم بگن “خدا رحمتش کنه"؟

گاهی جایگاهی که داریم باعث میشه حق خیلی ها رو نادیده بگیریم و یا برای تثبیت جایگاه اجتماعیمون دل خیلی ها رو بشکنیم و….
حالا سفری به این مهمی و توشه ای “پر از خالی”

خبر مرگ دیگران، یه هشدار به نفس سرکشه که “هان فلانی به گوش، نغمه ی مرگ در این نزدیکی است، بار برگیر که ره طولانیست، دست خالی نتوان کرد گذر ، توشه بردار از این عالم خاک”
خدایا چنان کن سر انجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار

( با یک صلوات همه ی سفر کرده ها رو یاد کنیم)

 6 نظر

از چه کسی گلایه می کنم ...

26 بهمن 1390 توسط صداقتی

از گرفتاری ها گلایه می کنی…؟
پیش بندگانم شکایت می بری…؟
نمی دانی که تا به حال شکایت نافرمانی هایت را پیش فرشتگان نبرده ام

برگرفته از دعواة راوندی

 5 نظر

رسول مهربانی

18 بهمن 1390 توسط صداقتی

سجده نموده طاق کسری بر قدومش
آتشکده خاموش گشته از فروغش

عرش خدا را بهر او آذین ببستند
از جام چشمانش ملائک مست مستند

قلبش به پهنای زمین و آسمان است
آری هزاران سرّ حق در او نهان است

او جلوه حق است و اسماء معظم
اوصاف رب العالمین در او مجسم

سجاده اش دشت است و گُل مُهر نمازش
آتشفشان یک جلوه از سوزو گدازش

باران صفا و لطف را از او گرفته
گلبرگ لبهایش به غیر از حق نگفته

هفت آسمان زیر قدومش فرش گردید
خاک زمین از مقدم او عرش گردید

طاها و یاسین است و مختار است و احمد
ختم رسولان است، اباالقاسم محمد (ص)

 2 نظر

دلم برای امام خمینی تنگ شده...

16 بهمن 1390 توسط صداقتی

می خواست بخوابد …
اما چشمانش را به زحمت باز نگه می داشت …
نگاهش را دوخته بود به تلویزیون،
-تلویزیون حوادث انقلاب 57 رو نشون میداد
حال و هوای مردم توی بهمن و در روز ورود تاریخی حضرت امام-
یک لحظه فکر کردم با چشمان باز  خوابش برده…
صداش کردم :
ریحانه …ریحانه خوابیدی!؟
با همان لحن کودکانه اش ،آهسته جوابم رو داد:
نه، مگه نمی بینی دارم خمینی رو نگاه می کنم.آخه من…
همین جا بود که فاطمه، (خواهر بزرگتر ریحانه، که 8 سال بیشتر نداشت) گفت:
خمینی نه، امام خمینی
ریحانه: باشه آجی ، امام خمینی رو نگاه میکنم. آخه مامانی من خیلی دوسش دارم
فاطمه :ریحانه جون منم امام رو خیلی دوست دارم آخه خیلی مرد خوب و مهربونی بود. اون مردم رو از دست شاه نجات داد.
مادر: دخترای گلم امام خمینی هم، همه ی بچه ها رو دوست داشت..
همین زمان بود که تلویزیون لحظه ارتحال امام و تصاویر ودای مردم با ایشون رو نشون داد.
غم بزرگی روی چهره ی فاطمه و ریحانه نشست
ریحانه که بلورهای اشکش بی اختیار از چشمش میریخت گفت:
دلم داره می سوزه، دلم براش تنگ شده آخه می خواستم ببینمش…..
-دیگه گریه امونش نداد که حرفش رو تموم کنه-
فاطمه سعی کرد بغضش رو فرو ببره
با نگاه معصومش یه نگاهی به ریحانه کرد و با صدای لرزان گفت:
آجی جون ناراحت نباش ،…. اگه امام خمینی رفته پیش خدا ولی …آقای خامنه ای هست
( یاد خرداد68 افتاده بودم
آخه 8 سال بیشتر نداشتم که امام از دنیا رفته بود… روز های سخت و تلخی برام  بود) 
اشکهامو پاک کردم
با صدای بریده بریده گفتم: ریحانه جون …آجی راست میگه…. ما که امام خامنه …رو داریم تازه حالا که امام رو اینقدر دوست داریم می تونیم براش یه صلوات بدیم
عطر صلوات فضای خونه رو پرکرد
ریحانه که هنوز بغض توی صداش بود گفت:
منو پیش آقا خامنه ای می بری؟
دخترامو بغل کردم و بوسیدم و قول دادم که هر وقت قسمت شد ببرمشون دیدن آقا
به چند ثانیه نرسید که دیدم ریحانه توی بغلم خوابش برد ولی هنوز اشکهاش روی صورتش میدرخشید
فاطمه بوسش کرد و گفت: آجی قربون اشکات بشه …
بعد نگاهی به من کرد و گفت: مامان میشه ما رو مرقد امام هم ببری ؟
و من با تمام وجودم به او قول دادم…
بعد از اینکه ریحانه رو روی تخته خوابش گذاشتم مشغول کارهام شدم ولی تمام ذهنم درگیر بود
با خودم میگفتم اگه قرار باشه خدا دلی رو ولایت پذیر کنه، دیگه به سن و سالش  کاری نداره
دعا می کردم که ولایت پذیری همیشه در دلها و عملشون بارز باشه
خدایا ” هرچه می خواهی بگیر اما ولایت را نگیر”

 1 نظر

همچو زهرا جان فدای رهبرم

16 بهمن 1390 توسط صداقتی

باز امشب شطِّ پر خون می شوم
انتهای عشق “مجنون” می شوم

باز هم یاد از “حلبچه” می کنم
یاد گلهای “شلمچه” می کنم

باز هم نام “هویزه” بر لبم
بین که چون پروانه در تاب و تبم

غربت “مرصاد” بر دل آشناست
“خسروی” غرق شمیم کربلاست

“فکه” و “دوکوهه” و “مهران” و “هور”
هر کدام بر موسیِ خود گشته “طور”

دل بیا بار سفر بر دوش کن
قصه های عاشقان را گوش کن

باز امشب دل، هواداری نما
این اسیر خسته را یاری نما

باز امشب روح من پرواز کن
این وجود مرده را اعجاز کن

یادآور آن “دفاع هشت” را
باز هم بشکن سکوت دشت را

بشکن این قفل سخن کرده خموش
جای "می” امشب بیا و “خون” بنوش

باز هم از لاله پرپر بگو
باز از سرهای بی پیکر بگو

باز از سرهای رقصان بی بدن
جسم هاشان مانده بی غسل و کفن

دل بگو از غیرت مردان دین
باز از اجساد مانده روی مین

باز هم از اشکهای التماس
از چفیّه های غرق عطر یاس

از منوّر در دل شبها بگو
از سبکبالان بی پروا بگو

گو از آنانی که با نور آمدند
بر سر دار همچو منصور آمدند

باز از فرهادها در بیستون
نوش می کردند باده از جنون

باز هم ای دل از آن خوبان بگو
از “جهان آرا” و از “چمران” بگو

باز از “سید مجتبای هاشمی”
باز امشب گو سخن از “کاشفی”

دل سرود “حاج عمرانی” بخوان
از “قلی پور” و “گلستانی” بخوان

گو که می رفتند خوبانی به سر
از همان عشّاق مفقود الاثر

باز امشب قفل لب را باز کن
عقده ی دیرینه را ابراز کن

دل بیا با آب کرخه کن وضو
با حضور قلب یا زهرا (علیها السلام) بگو

باز هم دم از ولای او بزن
در سکوت دشت ها هو هو بزن

گرد شمع جان او پروانه شو
تا ابد در بند صاحبخانه شو

اشک هایم را بیا و جام باش
بهر گمنامان عاشق نام باش

در نی غربت نوایی ساز کن
سوی معشوقم تو راهی باز کن

آه ای دل، شب چو رخشی می رود
رمز و راز عاشقی را می برد

می رود تا که مرا رسوا کند
قصه ی جا ماندنم افشا کند

کاش امشب را سحر هرگز نبود
آسمان هم تا ابد می شد کبود

ای دل این شهد شهادت را بنوش
بین،خروشی از سماء آید به گوش

گر تو می خواهی شوی حاجت روا
در ره سیّد علی گردی فدا

پس بگو از عمق جان بی واهمه
گشته امشب مقتدایم فاطمه(علیها السلام)

ذوالفقار اندر نیام حیدرم
همچو زهرا جان فدای رهبرم

 2 نظر

جرعه ای از جام رضوی

03 بهمن 1390 توسط صداقتی

قال الرضا علیه السلام:

«مَنْ کَانَ مِنَّا وَ لَمْ یُطِعِ اللهَ فَلَیْسَ مِنَّا»
هر کس خودش را با ما بداند و خدا را اطاعت نکند از ما نیست

سفینة البحار 2/ ص 98

 2 نظر

"خانه ملت" نه " خانه قدرت"

28 دی 1390 توسط صداقتی

اگه خوب به اطرافت نگاه کنی می بینی خیلی ها نه “درد دین” دارند نه “درد مردم “بلکه فقط “درد قدرت” دارند….
تکیه زدن بر کرسی مجلس چه ارزشی داره وقتی “خانه ملت” تبدیل به “خانه قدرت ” بشه…!!!

فکر میکنید اشتباه میکنم!؟

خوب، کافیه یه نگاهی به اوضاع شهر بکنی …
در وضعیتی که خیلی از مردم در چه کنم چه کنم زندگی زیر بار مشکلات کمرشون خم شده ، وقتی خیلی ها نمی تونن مایحتاج اولیه زندگیشونو تأمین کنن و قتی یه خونه پنجاه شصت متری آرزوی عروس و دامادیه که به خاطر قیمت نجومیه پیش اجاره ها دو ساله عقد کرده موندن، وقتی پدری از خجالت، زمانی میاد خونه که بچه هاش خواب باشن، وقتی…، وقتی…
چه خرج هایی می کنن که دو تا طرفدار بیشتر از رقیب داشته باشن
یا بعض ها به خاطر رد صلاحیت شدن اینقدر این در و اون در بزنن تا صلاحیتشون تأئید بشه!؟.
مگه هدف خدمت نیست؟
خدمت به اسلام و مسلمین حتما نیاز به کرسی مجلس داره !؟

سر هر کوچه که اسم یه شهید رو میبینم شرمنده میشم، راستی توی سریال شوق پرواز 23 دی ،حسین بابایی از قول پدر شهیدش نقل کرد که آرزوی پدرم شهادت در هواپیما بود اما دوست داشت که هواپیما سالم به زمین بنشیند و اموال بین المال آسیب نبیند.

به والله این انقلاب امانته، مواظب باشیم که در وفای به عهدمان دچار لغزش نشیم مراقب باشیم که شرمنده شهدا نشیم."درد دین"و ” درد مردم” داشته باشیم نه “درد قدرت” توی هر لباسی که باشیم و خدمت کنیم اون کسی که باید ببینه ، می بینه

هشدار: در فضای غبار آلوده شهر، “راه” را گم نکنیم.

 4 نظر

عباس (علیه السلام) و زینب (علیها السلام)

28 دی 1390 توسط صداقتی

آن یک امان، زین یک امین،عباس(ع) و زینب(س)
سردار حق، ناموس دین،عباس(ع) و زینب(س)

آن حیدر کرب و بلا، این حیدر شام
جان امیرالمومنین(ع)،عباس(ع) و زینب(س)

آن دیدگانش بوسه گاه تیر، ای وای
این چوب محمل برجبین،عباس(ع) و زینب(س)

آن سرنگون از روی زین بر دامن عرش
این فاطمه، ویران نشین،عباس(ع) و زینب(س)

آن فاتح کرب و بلا، سردار بی سر
این شام را فتح المبین،عباس(ع) و زینب(س)

شاعر بسیجی ابوالفضل سپهری (دفتر سرخ)
با صلواتی مهمانش کنید

 2 نظر

بدون شرح

26 دی 1390 توسط صداقتی

 

 

 نظر دهید »

در سپاه امام زمان یا در سپاه دشمن!!!؟

21 دی 1390 توسط صداقتی

امام حسین( علیه السلام) در واپسین دقیقه های زندگانی خود آنان (دشمنان خود )را از چنین پایانی بیم داد:
“اگر مرا کشتید به جان یکدیگر می افتید و خون هم را می ریزید. اما خدا به این کیفر بر شما بسنده نخواهد کرد. عذابی سخت برای شما آماده خواهد ساخت.”
سپس آنان را از ته دل نفرین کرد.نفرینی که سزاوار آن بودند:
” خدایا باران رحمت خود را از این مردم بازدار! برکتهای زمین را از آنان بگیر! هرگز حاکمان را از ایشان خشنود مکن! هرگز توفیق جماعت را نصیب ایشان مگردان!"*
چه جملات تکان دهنده ای ، تاریخ گواهی می دهد نفرینی را که حسین بن علی ( علیه السلام) در حق کوفیان نمود تحقق یافت.
بار خدایا یاریمان کن که در سپاه امام زمانمان باشیم نه در سپاه دشمنان او
چه بسیار کسانی که در ظهر عاشورا  در آن امتحان سخت پایشان لرزید و جزءمردودین دو عالم و مشمول نفرین عزیز زهرا(علیها السلام) شدند.

* خلاصه ی کتاب قیام حسین(علیه السلام) دکتر سید جعفر شهیدی /ص 61

 1 نظر

به حق مادرت،از شمر شفاعت نکن!

20 دی 1390 توسط صداقتی

مرحوم دربندی در حرم “کربلا” خطاب به امام حسین(علیه السلام) عرض می کرد:
“به حق مادرت از شمر شفاعت مکن!!”
از ایشان پرسیدند:
” مگر حضرت، از شمر هم شفاعت می کند؟”
جواب می داد:
“امکان دارد؛زیرا این ها مظهر رحمت پروردگارند.”

منبع: کتاب نکته های ناب از آیت الله العظمی بهجت/ ص44

 2 نظر

حضرت فاطمه(علیها السلام) در کلام مقام معظم رهبری

19 دی 1390 توسط صداقتی

اگر جامعه اسلامی بتواند زنان را با الگوی اسلامی تربیت کند، یعنی الگویی زهرایی، الگویی زینبی، زنان بزرگ، زنان با عظمت، زنانی که می‌توانند دنیایی و تاریخی را تحت تأثیر خود قرار دهند، آن وقت زن به مقام شامخ حقیقی خود نایل آمده است.
اسلام فاطمه(علیها السلام)،آن عنصر برجسته و ممتاز ملکوتی را به عنوان نمونه و اسوه زن معرفی می‌کند، زندگی ظاهری او ،جهاد او، مبارزه او، دانش او، سخنوری او، فداکاری او، شوهرداری او، مادری او، همسرداری او، مهاجرت او الگوی زنی که اسلام می‌خواهد بسازد این چنین است.

 

‌سخنرانی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای در ورزشگاه آزادی،  مورخ 30/7/76.

 نظر دهید »

اربعین در راه است

19 دی 1390 توسط صداقتی

اربعین در راه
راه شرمنده زینب
زینب از شوق وصال
غرق در عطر و شمیم گل یاس
یاس هم دل نگران عباس
آه …عباس همان ساقی آب
آب هم در تب و تاب ….
نکند باز که شرمنده شود
اربعین در راه است
و عزیز دل زهرا، مهـــــــدی
به گمانم که دعاگوی دل عمه سادات شده.
حال ای عمه سادات بگو
چه کسی فکر دل مهدی زهــــرا باشد!؟
 نظر دهید »

سفر به خیر عمه سادات

19 دی 1390 توسط صداقتی

دوباره کاروان بار سفر بسته …  
صدای گام های خسته از دل تاریخ به گوش می رسد
عمه به امام زمانش اقتدا می کند و احرام عشق می بندد به نیت زیارت کعبه دل….
عرفاتش نینوا
مشعرش تل زینبیه
سعیش بین الحرمین
حرمش کربلا
و کعبه اش مزار شش گوشه نگار
اما منا ….
عمه جان برای قربانی چه چیز به منا می بری !؟
آخرین قربانیت را  که “شام ” از تو گرفت
از نگاهت خواندم …
” دل ” خود را بهر قربانی آورده ای.
سفر به خیر عمه سادات.
خواهشی دارم …
دل من را نیز در وقت سفر هم ره خویش ببر
وبه هنگام طواف یاد دلخستگی ما هم باش

 1 نظر

بابا سلام

19 دی 1390 توسط صداقتی
دستهایم خسته …
پاهایم ناتوان و پر آبله …
چشمهایم منتظر …
صدای قلبم خرابه را پر کرده
آسمان را در قاب طلایی کنج ویرانه های شام تماشاگرم
با دستان کوچکم از پیشانیش ستاره  می چینم
لالای رباب نغمه ی عزای عرشیان شده
در میان سکوت سرشار از فریاد خرابه
صدای عمه فضا را در هم می شکند… رقیه ….. رقیه ….
عمه جوابم را نمی شنید
صدایم در حنجره گم شده
.
.
…… احساس عجیبی است
همه هستند همه آمده اند …
آغوش پدر برایم باز است
چقدر دلم برای بوسیدنش تنگ بود
چشمم پر ازاشکهای التماس ،قلبم سرشار از شوق دیدار 
 با صدایی لرزان گفتم:
بابای خوبم ســـــلام
 نظر دهید »

باران رحمت

19 دی 1390 توسط صداقتی
دستهای زمین رو به آسمان باز است شاید بارانی ببارد و دل تشنه اش را سیراب کند
گویا باران …..توان باریدن ندارد
لبهای خشکیده ساقی…
ترک های لب سقا…
ندای العطش کودکان حرم…
نگاه نافذ ارباب کرم…
آب داغ این شرمندگی را تا ابد بر پیشانی دارد.
باران ببار و رحمتت را برخلق دریغ مدار
حسین(علیه السلام)فرزند رحمة للعالمین است
او دردانه خداست و عزیز دل فاطمه(علیها السلام)
ببار باران
ببار تا  شاید آب را آبــــــــ رویی دوباره بخشی…….
باران ببار مرحم قلب حسین شوی  …..
سلام برلب تشنه ات یا حسین(علیه السلام)
 نظر دهید »

نماز آیات

19 دی 1390 توسط صداقتی
به اهل حرم بگویید نماز آیات بخوانند  

در کنار علقمه ، ماه در خسوف است….

 نظر دهید »

ساقی عشق

19 دی 1390 توسط صداقتی
ساقی عشق، از عطش سیراب
آب هم بهر بوسه اش بی تاب
عطشش بهر عشق بود نه آب
شده شرمنده از وفایش آب
 نظر دهید »

پای پر آبله

19 دی 1390 توسط صداقتی
پایی پر از آبله دارم ای دل
در سینه و سر هلهله دارم ای دل
از بی خبران هیچ ندارم گله ای
از دوست هزاران گله دارم ای دل
 نظر دهید »

صبر

19 دی 1390 توسط صداقتی
بهر زینب جهان، غم آورده  
قامت سرو را ،خم آورده
ما رایت الّا جمیل را گفتی
صبر هم پیش تو ،کم آورده
 نظر دهید »

کربلا

19 دی 1390 توسط صداقتی

 

کربلا بی بلا نمی باشد
عشق بی ابتلا نمی باشد
دستهایی که در پی آب است
حقش از تن جدا نمی باشد

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

سرو

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • حرف هایی از جنس دلم
  • کلام بزرگان
  • چه خبر؟
  • مباحث فاطمه شناسی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس